نیک آییننیک آیین، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 6 روز سن داره

نیک آیین عزیز، بچه جون بزرگ خاندان

گر به اين نقطه رسيدي ...

براي تو پسركم، تو كه 5 ماه از زندگي ما رو خدايي كردي نه سلامم نه علیکم   نه سپیدم نه سیاهم نه چنانم که تو گویی نه چنینم که تو خوانی و نه آنگونه که گفتند و شنیدی نه سمائم   نه زمینم نه به زنجیر کسی بسته‌ام و برده دینم نه سرابم نه برای دل تنهایی تو جام شرابم   نه گرفتار و اسیرم   نه حقیرم نه فرستاده پیرم نه به هر خانقه و مسجد و میخانه فقیرم نه جهنم نه بهشتم چُنین است سرشتم این سخن را من از امروز نه گفتم، نه نوشتم بلکه از صبح ازل با قلم نور نوشتم   ... گر به این نقطه رسیدی به تو سر بسته و در پرده بگویــم تا کســی نشنـود این راز گهــربـار جـهان را آنچـه گفتند و سُرودنـد تو آنـی &...
26 تير 1390

یه فرصت کوچولو

سلام جوجوی مامان، اگه بدونی الان 40 روزه که مامان اصلا فرصت نکرده یه سری به وبلاگت بزنه. کلی اتفاقات جالب تو این مدت پیش اومده که باید یه دونه یه دونه برات بنویسم.تو همین یه ماه چند تا مسافرت باحال رفتیم و کلی بهمون خوش گذشته. انقدر گل و نازنین شدی که مامان دلش نمیاد وقتشو غیر از تو با چیز دیگه ای پر کنه، حتی اگه اون، عکس هاو ماجراهای خودت باشه. بعضی وقت ها حتی وقتی تو بغلمی دلم برات تنگ می شه. اگه می دونستی چقدر دوستت دارم...
11 تير 1390

زبل خان

زبل خان اینجا، زبل خان اونجا، زبل خان همه جا... فقط کافیه که دستاشو دراز کنه تا ...         ...
9 تير 1390