نیک آییننیک آیین، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 14 روز سن داره

نیک آیین عزیز، بچه جون بزرگ خاندان

صد وجود دارد

کودک از صد ساخته شده کودک صد زبان دارد صد دست صد فکر صد جور شيوه تفکر و شيوه بازی؛ شيوه گفتار صد شيوه گوش دادن به شگفتی های عشق ورزیدن صد لذت برای آواز خواندن و ادراک صد کلمه برای اکتشاف صد کلمه برای ابداع صد کلمه برای رؤیا کودک صد زبان دارد و (صدها صدها صدها بيشتر) اما آنها نوَد و نُه تای آن را می دزدند مدرسه و جامعه مدنی (فرهنگ – مدنيت) جدا می کنند سر را از بدن به کودک می گویند : فکر کن بدون استفاده از دستانت کارهایی کن بدون فکر و سرت گوش کن و حرف نزن درک کن بدون لذت عشق بورز و تعجب کن تنها در موقع تعطيلات و عيد پاک آنها به کودک می گویند : دنيایی را کشف کن که هم ا...
9 شهريور 1394

زود بزرگ نشو مادر

زود بزرگ نشو مادر کودکیت را بی حساب می خواهم و در پناهش جوانیم را ! زود بزرگ نشو فرزندم قهقهه بزن ، جیغ بکش ، گریه کن ، لوس شو ، بچگی کن ، ولی زود بزرگ نشو تمام هستی ام . آرام آرام پیش برو ، آن سوی سن وسال هیچ خبری نیست گلم. هرچه جلوتر می روی همه چیز تـندتر از تو قدم بر می دارد. حالا هنوز دنیا به پای تو نمی رسد از پاکی . الهی هرگز هم قدمش نشوی هرگز! همیشه از دنیای ما آدم بزرگ ها جلوتر باش ، یک قدم ، دو قدم ، ولی زود بزرگ نشو مادر . آرام آرام پیش برو گلم. آنجا که عمر وزن می گیرد دنیا به قدری سبک می شود که هیچ هیجانی برای پیمودنش نخواهی داشت . آن سوی سن و سال خبری نیست . کودکی کن ، از ته دل بخند به اداهای ما که برا...
9 شهريور 1394

یاد ایام ...

بیشتر از دو سال از آخرین مطلبی که برات نوشتم میگذره، این همه مدت بی مطلب؟!! کلی اتفاق تو این مدت افتاده! وقتی مطالب قبلی رو خوندم و عکس هاتو دیدم دلم خیلی گرفت. چقدر زود بزرگ شدی؟ دلم برای اون روزهات خیلی تنگ شده، مامان جونم. ...
9 شهريور 1394

پسرو لفظ قلم

بیست و دو خرداد 92، پسرو دو سال وچهار ماهش امروز تمام شد.   ساعت نزدیک دهه و بابایی داره پسرو رو می خوابونه، اون هم خیلی دلش نمی خواد بخوابه. - بخواب دیگه بابایی. دیره. فردا نمی تونی پاشی بری مهد کودک ها. - نمی رم. - بخواب دیگه، شب بخیر  کوچولو رو هم گوش کردی. بخواب بابا. - .... -...... - ..... -...... -بابایی، زحمت می کشی یه لیوان آب برام بیاری؟ -------------------------------------------------------------------- فردا صبح، موقع رفتن به مهد، نیک آیین لباس پوشیده، مامان آماده، نیک آیین در حال بازی با ماشین و موتور شارژی. مامانی موتور رومی ذاره بالای میز، یعنی پارک کرده. - نیک آیین، بیا مامان، جورابت رو بی...
22 خرداد 1392

پسرو پسر شد

امروز پسرو با بابایی رفت پیش عمو مختار، این هم نتیجه اش:     وقتی برگشت می گفت: مامانی،مامانی، پسر شدم! یعنی عشقه ها.... ...
20 خرداد 1392

پسرو مایکل شوماخر

پسرو دو سه ماهی میشه که داره جدی تمرین رانندگی میکنه . روزی یکی دو ساعت همراه بابایی بیچاره می ره قام قام بازی. امروز هم یاد گرفت که دنده رو خلاص کنه بعد ماشین رو روشن کنه. برف پاک کن وچراغ جلو و نوربالا و اینها هم که خوراکند دیگه.   ...
19 خرداد 1392

بچه جون دو ساله

- دو سال پیش درست تو همین شب، حول و حوش ساعت 1 بامداد پسرو یعنی من به دنیا اومدم. این دو سال برای مامانی و بابایی سخت ولی پر از خاطره بود. تازه مامانی میگه پسرو انقدر شیرینه که اصلا سختی ها یادم نمیاد.یعنی واقعنی یادت نمیاد وقتی از بیمارستان برگشتیم، سه شبانه روز روی مبل نشستی و فقط به من شیر دادی. اون هم با شکم پاره و بدون اینکه حتی یک لحظه دراز بکشی؟ فکر می کردی خوابیدم تا می خواستی بذاریم تو گهواره جیغ های بنفش می کشیدم؟ پیش خودت می گفتی یعنی بازهم روزی میاد که نیم ساعت کامل بخوابم. بعد از سه روز که یه شیر حسابی و زیاد خوردم برای اولین بار یک ساعت خوابیدم و تو هم کنارم خوابت برد. هیچ وقت اونقدر عمیق خوابیده بودی؟ تازه بعد از اون ...
23 بهمن 1391