پسرخاله آوازه خوان
دیروز مامانم منو برد خونه خاله نیره که خاله جون خودشه. اونجا یه پسری بود که اسمش محمد هادی بود و همش می خواست با من بازی کنه، هی میومد لپهامو ناز می کرد. منم بعضی وقتها، بعضی وقتها براش می خندیدم.
تازشم برام یه عالمه هم شعر و آواز خوند، اونم از روی یک کتاب خیلی گنده که یه عالمه عکسهای بزرگونه هم توش داشت و مامانم بهش می گفت کتاب حافظ.منم هی براش اغون اغون کردم. خلاصه یه مشاعره جانانه با هم داشتیم.
مامانم از محمدهادی دعوت کرده تا بیاد خصوصی به من درس بده تا من زودتر همه شیطونی های ممکن رو یاد بگیرم و از کسی عقب نمونم. مامانی می گه محمدهادی کلاس اوله، شما می دونید یعنی چی؟
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی