نیک آییننیک آیین، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 6 روز سن داره

نیک آیین عزیز، بچه جون بزرگ خاندان

شیرینکاری های پسرو در هجده ماهگی

1391/5/26 22:56
نویسنده : مامانی
989 بازدید
اشتراک گذاری

شیرینکاری ها و بامزگی های پسرو تو این هجده ماه خیلی زیاد بوده، متاسفم که وقت کافی برای ثبت همه  اون قشنگی ها نداشتم ولی بعضی هاش که خیلی بامزه ان رو می ذارم تا همه بدونن همچین پسری داریم ما....

آففف: جیش کردم، باید پوشکم عوض بشه (در همین حال دستشو می گیره جلوش و می خواد پوشکش رو دربیاره)

اخک(با فتحه الف و سکون خ ): برق، منظور هر گونه چراغ، لوستر، چراغ ماشین و ... و البته به پریز زدن یا کندن دوشاخه هرگونه وسایل برقی علی الخصوص جاروبرقی.

گاوه میگه : هاااااااا  (یعنی مااااااا)

ده(با کسره دال) : پرنده

هو: موتور

دهن هر چی 206 صندوقدار سفیده آسفالت. تا می بینه میگه "با" ، برای توضیحات بیشتر رجوع شود به فرهنگ لغات 1. خودم تا همین پریروزها فرق پراید و پرادو رو نمی دونستم. فقط پیکان و رنو رو خوب از هم تشخیص می دادم.

بووه(با فتحه واو دوم): جاروبرقی مادر مرده که الان چهار پنج ماهه شده اسباب بازی مورد علاقه پسرو. روزانه بین 5 الی 10 مرتیه از تو کمد میکشدش بیرون، خونه رو جارو می زنه، دوباره می ذاردش سر جاش تو کمد. تازه باهاش خداحافظی هم می کنه. یعنی بره بخوابه. ضمنا هر بار به بخارشور که اونم جاش توی کمد کنار جاروبرقیف اشاره می کنه و میگه "ااههههه" یعنی اون بده، خطرناکه.

علاقه اش به جارو خاک انداز هم که غیر قابل وصف و انکاره. همه می دونند.

 

یه شب آقا رو برای تفریح بردیم فروشگاه شهروند آرژانتین، تو اون واویلای وسایل جور به جور و اون همه اسباب بازی که اونجا ریخته بود، رفت جارو خاک انداز ها رو پیدا کرد، اون شب کل شهروندو جارو کشید.حالا مگه میومد؟؟؟

یه روز هم که برده بودمش اداره رفت از پشت یخچال توی آبدارخونه جارو خاک انداز و پیدا کرد همه جارو جارو کشید.

با حمید آقا رفتیم یه جا افطاری، یه سالن بزرگ بود، رفت از توی آشپزخونه جاروشون رو پیدا کرد آورد باز هم کل سالن رو جارو زد.

کرمانشاه هم که رفته بودیم، از توی مغازه شکر ریز جاروشو ورداشت، آورد تو کوچه رو جارو کشید.سندش هم موجوده.

جیش: اشتباه نکنید، منظور لباسشویی است، انگشتش رو می چرخونه میگه جیش، یعنی روشنش کن. در ریختن لباسها توی لباسشویی و درآوردن و پهن کردن اونها هم شدیدا کمک می کنه. تا لباسشویی سوت آخرشو می زنه، جلدی می ره سبد رو از زیر کابینت درمیاره، دکمهاش رو هم می زنه که در واشه، لباسا رو می ریزه تو سبد، بعد می ره رخت آویز رو که سه برابر هیکلشه از دم در حموم ورمی داره میاره وسط هال، شروع می کنه به پهن کردن لباسها!  اااااایییییییییییییییییییییی خدا جووووووووووووووووونم

اعضای صورت و بدن خودش و اسباب بازیها و فامیلش رو خوب می شناسه، مثل گوش، چشم، شکم، دست، پا، انگشتای دست و پا و صد البته "ناف"

قبل از خواب، وسیله هاشو جمع می کنه، منو مجبور می کنه بریم تو آشپزخونه با گاز و یخچال و لباسشویی و نون پز و ... بعدش هم "ده" ها و در ورودی و تلویزیون و ... خداحافظی کنیم و براشون دست تکون بدیم یعنی که بای بای، برید بخوابید ما هم داریم می ریم بخوابیم.

 

مهارت های فیزیکی:

می دود، می پرد ، می جهد و ... (درباره نیک آیین می گم، خدای نکرده فکر بد نکنید)

به قصه گوش میده حالا با کتاب یا بی کتاب، یکی هم کمشه، حداقل 3-4 تا!

می تونه با 6 تا مکعب برج بسازد.

موقع لباس پوشیدن یا درآوردن کمک می کنه، دستشو می بره تو آستین و در می آره، شلوارش رو هم بلده خودش دربیاره

ضمنا موقع تعویض حولشو می گیره میندازه رو دوشش می ره دم دستشویی، بعد باید بلندش کنم تا چراغ و هواکش رو روشن کنه، شیلنگ اب رو ورمیداره، شیرو باز می کنه، هی آب رو گرم و سرد می کنه تا خودش و خودم و کل دستشویی رو کر نده هم ول نمی کنه، برگشتنی هم باید حتما سیفون رو فشار بده، برق و هواکش رو هم خودش خاموش کنه

چسب کفش هایش را خودش باز و بسته می کند، کفش و جورابش رو هم خودش درمیاره

از هر چی بلندیه بالا می ره ( تخت، مبل،صندلی با دسته، بی دسته و ...)

چهار طبقه پله رو خودش میره و میاد، البته همراه من یا باباش. موقع پایین رفتن دستش را به نرده میگیرد و یک پا یک پا پایین میاد!!

روی پنجه پا راه میره.

با دست و پا توپ رو پرتاب و شوت میکنه.

دنده عوض می کنه، چراغ جلو چشمک زن رو روشن خاموش می کنه، فرمون رو عین راننده خطی ها می پیچونه، آها برف پاک کن رو هم سرویس کرده.

 

رشد اجتماعی:

عین بچه ندیده ها تا یه بچه رو تو پارکی جایی می بینه سریع می ره بغلش می کنه، که معمولا باعث میشه اون بچه طفلکی با پس سر بخوره زمین.

با کودکان ارتباط برقرار کرده و آنها را دعوت به بازی می کند.

با غریبه ها زود آشنا می شود، باهاشون بای بای می کنه و براشون بوس می فرسته، اونا رو می ترسونه ، اما بغلشان نمی ره، یعنی حقیقتش بغل منم نمیاد!

مامانی، بابایی و خودش را تو عکس و فیلم می شناسد.

عاشق آب و آب بازی است.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

fateme
30 مهر 91 14:32
بچمون به تمیزی علاقه داره )) بده مگه؟



نه
محدثه
9 آبان 91 15:28
دلم واسش شده قد یه جوجه... اینا رو که میخونم انگار جلوم واستاده و داره همینها رو میگه و انجام میده وای که چقدر دوست داشتنی ه این پسر کار خوبی میکنی مامانی که مینویسی ...