يه هواي خيلي هه
روستاي متش (شبيه عطش خونده ميشه) تو جاده اسالم به خلخال خيلي قشنگ بود، هواشم خيلي هه بود. اصلا هه هه بود. اونقدر خنك بود كه ماماني دورم پتو پيچيد ولي من كلي كيف مي كردم و هي دست و پا مي زدم. خلاصه كلي ذوق كردم. ماماني و بابايي كه ديدند من چقدر خوشحالم، تصميم گرفتند كه شب يه اتاق كرايه كنيم، اونجا بمونيم و نريم خلخال ولي خالجان قبول نكرد و گفت دستشوييش تو حياطه تازه سقف هم نداره، ديواراش هم سوراخ سوراخه. خلاصه نمونديم ، خيلي حيف شد. خداييش ببينيد چقدر هه شدم ...
نویسنده :
مامانی
9:34