نیک آییننیک آیین، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 7 روز سن داره

نیک آیین عزیز، بچه جون بزرگ خاندان

خونه مادرجون

1390/3/4 17:41
نویسنده : مامانی
738 بازدید
اشتراک گذاری

چهارم خرداد: شب بالاخره به شام عروسی رسیدیم ولی گفتم که با چه وضعی. اما فردا صبح با مامانی و بابایی رفتیم خونه مادرجون که آقننه(مامان بزرگ) مامانی و بابایی می شه. آقبابای(بابای بابایی) خودم هم اونجا بود. آخه اونهم اومده مسافرت پیش مامانش.

حیف که لباس نوهامو جا گذاشته بودیم.

تازه اونجا اقبابا یه بهبهی بهم داد که خوردم و خیلی هه شدم. مامانی هی می گفت بهش سیب ندین هنوز زوده. منم فهمیدم که اسم اون بهبه سیب بوده. من سیب خیلی دوست دارم.

اینم منم که بغل آقبابا نشستم و دارم بهبه یا همون سیب می خورم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان پرهام
19 مرداد 90 16:30
سلام. چه اسم و رسم قشنگی! خوشگل و بانمک هم که می نویسی خاله!


سلام خاله جون. پرهام خوبه. ممنون از لطفتون.
مامانی و بابایی من دخمل عمو پسمل عمو هستن. منم پسمل اول فامیلم. قراره بعدنها بشم بزرگ خاندان. حالا یعنی چی نمیدونم والاه.
http://niniweblog.com/images/smilies/other/other3/other3%20(114).gif