یه حموم خیلی بزرگ
ششم خرداد: برگشتیم تهران. از جاده کناره امدیم که بریم دریا. خیلی قشنگ بود. مثل یه حموم خیلی بزرگ بزرگ.
یه آفتابی هم بود که نگو
بعدش هم تو جاده چالوس، مامانی و بابایی و آبجی سمانه (که اونم دخمل خاله مامانه) یه جای خیلی قشنگ و خنک وایستادند برای اینکه ناهار بخورند. از بس هوا خوب و خنک بود من حسابی هَه شدم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی