می ریم اردو 2
اواسط خرداد چند روز تعطیلی بود و دوباره با بابا و مامان رفتیم اردو. ایندفعه هم رفتیم شمال. هم کنار دریا بود هم جنگل. مامان می گفت: "وای چه بهشتیه!!!!" خلاصه خیلی هَه شده بود. دلم خیلی براش سوخت. آخه من خودم تازگی ها از بهشت اومدم، اینجوری نبود که اصلا.
خلاصه اینم گزارش سفر:
اینم من و بابایی کنار دریا. کلاهو دارین؟!! آخه یکی نیست به این بابایی بگه خوب نیست تا هوا یه کم سردمی شه شلوارمو می کشین به سرم! دفعه اولشون نیست که
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی